fa-osoolدرس خارج فقه و اصول

درس 72:

دوشنبه 17/2/1403 هـ.ش مطابق با 27/ شوال/1445 هـ.ق، کابل، حوزه علمیّه دارالمعارف اهلبیت(ع).

تذکّر: دروس معظّم له عربی بوده به شاگردان فارسی ارائه می گردد غیر از متون، احادیث و نقل و قول ها.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، الصّلاة والسّلام علی خیر خلقه و اشرف بریّته ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین و صحبه المنتجبین لاسیّما بقیة الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

وجوه اختیار قول ششم

پس از این توضیح مرحوم خویی یادآور می شود وجه اختیار قول ششم را در قبال وضع حروف و می فرماید که چهار وجه برای این اختیار وجود داشته که به ترتیب خاطر نشان می کند:

وجه اوّل: اینست که سایر اقوال از منظر ایشان در مانحن فیه تمام نبوده.

وجه دوّم: اینست که استعمال حروف بر نسق واحد مشاهده شد در واجب و ممکن و ممتنع.

وجه سوّم: اینست که مبنای تعهد در تعریف مبنای ایشان است به اینکه متکلّم شخصاً واضع است چه اینکه وقتی اراده کند تضییق اسماء و تقیید معانی آنها را تعهد می سپارد به استعمال حروف تا مراد و مقصدش را تحقق بخشد.

وجه چهارم: اینست که این قول که قول ششم باشد با وجدان ارتکازی نزد عرف و عقلا مطابقت دارد.

جواب وجوه اربعه

از قول ایشان و وجوه گزینش این قول جواب داده شده به اینکه قبل از دو صفحه تقریبا جواب دادیم و مبنای نسق واحد را نپذیرفتیم و از وجه اوّل و وجه سوّم در اوّل بحث جواب دادیم که اعاده نمی­کنیم و گفتیم که قول محقق اصفهانی(ره) فی الجملة تمامیت دارد، فلذا از وجوه اربعه وجه چهارم باقی ماند که ارتکاز عرفی و عقلی باشد و این وجه نیز دو جواب دارد:

جواب اوّل: اینست که وجدان حکم می کند به واقعیّت خارجیه در جمل اخباریه و ارتباطی با تضییق و تقیید ندارد، بناءً در مثال: «زید فی المدرسة» متکلّم حکم مخبر را دارد که از واقعیت بیرونی خبر می دهد و خبر مرآت واقع است و مخبر از ناحیه خودش چیزی را کم و زیاد نمی کند که شأن حکایت همین است و امّا استعمال حرف در جمله برای تکمیل جمله است در مکالمات عرفیّه که اگر مخبر بگوید: «زید المدرسة» بدون حرف “فی” محکوم قانون مکالمه است به عبارت دیگر: مخبر و متکلّم از واقعیت مضیّقه خبر می دهد و سخن می­ گوید بدون زیاده و نقیصه زیرا: خود مخبر مضیّق است، این بود در قبال جُمل اخباریه.

و امّا در جمل انشائیه قضیه نیز همین گونه است که شما در خطابت در مثل: «صلّ فی المسجد» مخبر می­باشی و حاکی از یک واقعیتی که مطلوب آمر است نه چیز دیگر و گویا می گویی که «الصلاة فی المسجد مطلوبة لآمر» علی هذا حروف دخالتی در تضییق معانی و تقیید مفاهیم در مقام دلالت و اثبات ندارد بلکه حروف برای ایجاد صرف ارتباط است بین دو اسم.

***