fa-osoolدرس خارج فقه و اصول

درس 81:

یک­شنبه 6/3/1403 هـ.ش مطابق با 17/ ذی القعده/1445 هـ.ق، کابل، حوزه علمیّه دارالمعارف اهلبیت(ع).

تذکّر: دروس معظّم له عربی بوده به شاگردان فارسی ارائه می­گردد غیر از متون، احادیث و نقل و قول ها.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، الصّلاة والسّلام علی خیر خلقه و اشرف بریّته ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین و صحبه المنتجبین لاسیّما بقیة الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

تأمّل در کلام مشهور

قضیه نزد مشهور مرکّب است از سه جزء که یکی از این سه جزء نسبت بینهما است که از این سخن فهمیده می شود دو طرف در قضیه و همچنان فهمیده می شود تغایر بین طرفین تا اینکه نسبت تصور شود، بنابراین در این سخن جای تأمل است و آن اینکه آیا قضیه چنین است که مشهور می گویند حقیقتاً و انصافاً یا اینکه سخن مشهور اساسی ندارد علی هذا برای شروع تأمل از قضیه حملیه ی ذاتیه سخن به میان می آوریم و هردو نحوش را بررسی می کنیم:

نحو اوّل قضیه حملیه ی ذاتیه مانند: “الانسان انسان” یا “البشر بشر” نسبتی در آن وجود ندارد زیرا: ملاک در این حملیه ی ذاتیه اتحاد ماهوی است و در این قسم مخصوصاً کمال اتحاد است در تمام اقسامش وجوداً و مفهوماً و ماهیتاً و این است معنای وحدت و در واقع و خارج نیز دو شیئ متغایر نیستند تا دو طرف وجود داشته باشد و بین­شان نسبتی حاکم باشد.

و عین مسئله است در قسم دوّم حملیه ی ذاتیه که مثالش: “الانسان حیوان ناطق” است زیرا: حیوان ناطق در واقع غیر از انسان نیست و انسان در واقع غیر از حیوان ناطق نیست و بین­شان در وجود و ماهیت تغایر دیده نمی شود هرچند به حسب مفهوم تغایر است و امّا بحث ما در حقیقت و واقع است نه در مفهوم و ظاهر، علی هذا اتحاد وجود و ماهیّت در نبود نسبت کفایت می کند زیرا: نسبت بین دو شیئ متغایر است و در اینجا دو شیئ متغایر وجود ندارند تا دو طرف نسبت واقع شوند.

و همین تأمل است در قضیه حملیه ی شایع صناعی به هردو قسمش که بین­شان نسبتی وجود ندارد زیرا: قسم اوّل شایع صناعی مثل: “زید انسان”، انسان غیر از زید و زید غیر از انسان نیست زیرا: ملاک این حمل اتحاد وجودی است و در اینجا اتحاد وجودی با اتحاد ماهوی وجود دارد الّا اتحاد مفهومی و این تغایر مفهومی در قبال هردو اتحاد شیئ­ای بحساب نمی آید، بنابراین در واقع و حقیقت در اینجا نیز دو شیئ متغایر وجود ندارد تا دو طرف نسبت واقع شوند.

و عین همین تأمل است در قسم دوّم شایع صناعی که مثالش: “الجسم ابیض” است و در اینجا نیز جسم غیر ابیض و ابیض غیر از جسم نیست و واقع و خارج اتحاد را نشان می دهد به ملاک اتحاد در وجود و امّا تغایر مفهومی به اتحاد وجودی در خارج آسیبی وارد نمی کند، بنابراین این چهار قسم از قضایا نزد مشهور با نسبت است و با طرفین و با تغایر که در حقیقت چنین نیستند درعین حالی که کلام مشهور اساس منطق و بیان و اصول را تصدیق معرفی می کند آنجا که تعریف کرده: «العلم ان کان اذعان للنسبة فتصدیق» و صدق در بیان را این گونه تعریف کرده که: «القضیة ان کان نسبتها واقع تطابقه او لا تطابقه» در عین حالی که نسبتی وجود ندارد تا اذعانی صورت بگیرد یا تطابق معنی پیدا کند.

***