fa-feqhدرس خارج فقه و اصول

(ادامه ی کتاب میراث، فصل دوّم، سهام مقدّره از متن لمعه شهید اوّل)

درس 157:

چهار‌شنبه 19/10/1403 هـ.ش مطابق با 8/ رجب/1446 هـ.ق، کابل، حوزه علمیّه دارالمعارف اهلبیت(ع).

تذکّر: دروس معظّم له عربی بوده به شاگردان فارسی ارائه می گردد غیر از متون، احادیث و نقل و قول­ها.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، الصّلاة والسّلام علی خیر خلقه و اشرف بریّته ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین و صحبه المنتجبین لاسیّما بقیة الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

مرحوم شهید می فرماید:

«الثّانیة: من لیس له فرج ورّث بالقرعة».

حکم من لیس له فرج

کسی که نه فرج ذکر دارد و نه فرج انثی طوری که فضله از دبرش خارج می شود یا دبر نیز ندارد و سوراخی است بین مخرجین که فضلتان از آن خارج می گردد یا اینکه با وجود دبر بول از سوراخ خارج می شود و اگر سوراخی نیز وجود ندارد آنچه خورده است را قیئ می کند یا اینکه گوشتی وجود دارد بنام رامیه که شبیه کیسه زائده است در بدن و خارج آن که فضلتین از آن خارج می شود که این فروض در بعضی­ جاها مطرح شده و تمام اینها بر اثر قرعه میراث می برند و اشهر اقوال نیز قرعه است و بر این قول اخباری شهادت می دهد که دوتایش را یادآور می شویم:

یکی: صحیحه ی فضیل بن یسار است از امام صادق(ع) که نصش چنین است:

«قال: سئلت ابا عبدالله(ع) عن مولود لیس له ما للرّجال و لا ما للنساء قال: یقرع علیه الامام او المقرع یکتب علی سهم عبدالله و علی سهم امت الله و یجعل فی سهام مبهمة فیقول ما رواه الفضیل: اللّهم انت الله لا اله الّا انت عالم الغیب و الشّهادة انت تحکم بین عبادک فیما کانوا فیه یختلفون بیّن لنا امر هذا المولود کیف یورّث ما فرضت له فی الکتاب ثمّ تطرح السهام فی سهام مبهمة ثمّ تجال السهام علی ما خرج و یرث علیه[1]».

طرح در اینجا به معنای مخلوط کردن کردن سهام است بعضی با بعض دیگر که اگر اسم عبدالله خارج شد ذکر است و اگر اسم امت الله خارج است انثی و آنچه ظاهر است اینست که دعا مستحب است به دلیل اینکه بقیه اخبار[2] چنین دعایی ندارد و همچنان نظایر این مورد از مسائل خنثای مشکل که قرعه در آنجا وارد شده در آنجاها نیز دعا مستحب است نه واجب.

***

[1]) الوسائل، ج17، باب 4 از ابواب میراث خنثی و ما اشبهه، ح2، ص480. وسائل جدید، ج26، ص293.

[2]) وسائل، ج17، باب 4 از ابواب میراث خنثی و ما اشبهه، ص579 و 580 و 581.