fa-derayaدرس خارج فقه و اصول

درس 58:

چهار‌شنبه 5/10/1403 هـ.ش مطابق با 23/ جمادی الثانی/1446 هـ.ق، کابل، حوزه علمیّه دارالمعارف اهلبیت(ع).

  • تذکّر: نوشته معظّم له عربی بوده به شاگردان فارسی ارائه می گردد غیر از متون، احادیث و نقل و قول­ها.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، الصّلاة والسّلام علی خیر خلقه و اشرف بریّته ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین و صحبه المنتجبین لاسیّما بقیة الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.

و “تناسخ صعودی” نیز فی نفسه باطل است هرچند که با قولی به معاد مصادم نیست به خلاف دو قسم اوّل که با معاد تصادم دارند و لکن اشکال قسم سوّم در تکامل صعودی منفصل است که هر مرتبه و درجه از همدیگر انفصال دارد و امّا تکامل اتصالی دچار مشکل نیست مانند: اتصال نطفه انسانی تا مرحله دمیدن روح انسانی علی ایّ حال اشکال تناسخ صعودی این است که نفس از منظر این قائل از دو حالت خارج نیست:

یا اینکه نفس منطبع است مانند: انطباع نقوش در حجر یا انطباع اعراض در موضوعات یا انطباع صورت در ماده که چنین انتقال مستحیل است که قبلاً نیز بیان شد زیرا انتقال بلا موضوع و بلا محل محال است.

و یا اینکه نفس مجرد است از خصوصیات حیوانی که در این صورت نیز تحوّل ممتنع است و چنین انتقال و تحوّلی انحطاط است از درجه عالیه به درجه نازله فلذا ممتنع است که وجود هردو قوّه به فعلیّت برسد در دو بدن و منشأ ارتفاع و انتقال از درجات بهیمیّه به درجات انسانیّه و امتناع آن انکسار قوه قبیله است و با انکسار ارتفاعی نبوده بلکه تنزّل است[1].

و امّا “برهان بطلان” تمام اقسام تناسخ بر وجه اطلاق بدون اختصاص به قسم دون قسم اجتماع نفسین است در بدن واحد که بطلانش واضح است و امّا توضیحش چنین است:

هر جسم نباتی یا جسم حیوانی یا جسم انسانی زمانی که در یک حدی از کمال رسید و درجه­ای را طی نمود در همان حد و درجه صالح می شود یعنی: صلاحیت می یابد که نفس به او تعلّق بگیرد و بالضرورة مواهب الهی به او تفویض می شود و مهلتی نیز در بین نیست و بدون تراخی افاضه ی مواهب صورت می گیرد و این است مقتضای حکمت الهی، حکمتی که از رسیدن هر موجود ممکن به حدی از کمال ممکن نشئت می گیرد و لازمه اش تعلّق دو نفس است در بدن واحد که یکی “نفس مفاضه” است بر بدن بخاطر صلاحیتش برای افاضه و دوّمش “نفس مستنسخه” است که متعلق است بعد از مفارقت از این بدن و تعلقش به بدن دیگر و روشن است که چنین چیزی باطل است برای اینکه تشخّصات بنفسها از انواع می آید و فرض دو نفس و دو روح در یک وجود و در یک ذات لا محاله باطل است، هذا اوّلاً.

***

[1]) الاسفار الاربعة، ج9، ص23.