درس 57:
سه شنبه 4/10/1403 هـ.ش مطابق با 22/ جمادی الثانی/1446 هـ.ق، کابل، حوزه علمیّه دارالمعارف اهلبیت(ع).
تذکّر: نوشته معظّم له عربی بوده به شاگردان فارسی ارائه می گردد غیر از متون، احادیث و نقل و قولها.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربّ العالمین، الصّلاة والسّلام علی خیر خلقه و اشرف بریّته ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین و صحبه المنتجبین لاسیّما بقیة الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
بطلان اقسام تناسخ
“تناسخ مطلق” با معاد معاندت تامه دارد و لذا باطل است و قائل به این تناسخ التفات نداشته به عود ارواح به بدن در نشئه اخری زیرا: مفروض شان این است که روح منتقل می شود به بدن دیگر و این انتقال ابدی بوده توقف ندارد و نفس نزد این جماعت از یکی از دو حالت زیر خارج نیست:
یا اینکه نفس منطبع است در بدن بنحو انطباع اعراض در جوهر و انطباع صورت در ماده که چنین انتقالی ممتنع است زیرا انطباع منافی انتقال است و جمع بینهما جمع بین متناقضین.
و یا اینکه نفس مجرد است به تجرّد تام و مع ذالک دائمة الانتقال است در اجسام از غیر لحوق به عالم نور که چنین انتقالی همچنان باطل است زیرا: عنایت الهی اقتضاء دارد ایصال هر ذی کمال را به کمال مطلوبش و چنانچه نفس دائمة الانتقال باشد چنین انتقالی ممنوع بوده ازلاً و ابداً و عنایت الهیه از چنین انتقالی ابا دارد[1].
و امّا “تناسخ نزولی” همچنان باطل است به جهت استلزام این تناسخ حرکت رجعی را که برای نفس قائل است که نفس از اشدّ بسوی انقص و از اقوی بسوی اضعف به حسب ذات حرکت میکند و چنین حرکت و انتقالی محال است و نفس نزد این جماعت همچنان از دو حالت خارج نیست:
یا متعلّق است به جنین انسانی و یا جنین حیوانی با کمالی که مناسب این دو مقام است و چنین تعلّقی عقلاً ناممکن است زیرا: نفس در بدن به فعلیّتش می افزاید شیئاً فشیئاً تا اینکه اقوی شود از حیث وجود و اشدّ شود از حیث تحصیل کمال و چنین حالتی که برای نفس مشاهده می شود ممکن نیست که تعلّق بگیرد به موجود ادنی زیرا: تعاضد در اینجا محقق نمی شود و انسجام بینهما بوجود نمی آید.
و یا اینکه نفس تعلّق می گیرد به اجنّه لکن بعد از تنزّل آن و انسلاخش از کمالات آن و این نحو از تعلق هرچند بین بدن و نفس پیدا می شود و باهم تعاضد و انسجام دارد و لکن چنین انسلاخی یا ناشی از ذات نفس است و نابع از صمیمش و یا اینکه به قهر الهی حاصل می شود که صورت اوّل قابل تصوّر نیست و صورت ثانی با حکمت الهیه منافات دارد.
[1]) شرح حکمت اشراق، مقاله پنجم، فصل اوّل، ص476.